دهه هشتاد، نسلی که طی یک ماه اخیر از آنها بسیار گفتند و دیدیم و شنیدیم. نسلی که کنشهای اخیر آنها را چه فراخور هیجانات سالهای اول جوانی بدانیم، چه تاثیرپذیری از ویرانشهر بازیهای ویدئویی که با انتخاب سیاست مقاومت(حتی به بهای جان) بخواهند خود را در آن عیان و بیان کنند و چه زیستن در دنیای اینترنت و فوران اطلاعات، باز هم نمیتوان منکر شیوه اظهار وجود و فعل آنها طی چهار هفته اخیر شد. نسلی که حرکت امروزشان، تاریخ تازهای را در ایران رقم زده است.
سرمایههای دیروز، اخلالگران امروز؟
دهه هشتاد همان نسلی است که در بزنگاههای سیاسی کشور مانند انتخابات ۱۴۰۰ روی رای آنها سرمایهگذاری شده بود. چنانچه طبق آمار در انتخابات مذکور بیش از یک میلیون و سیصد هزار واجد شرایط و سن رای از همین دهه هشتاد وجود داشت. نسلی که از آن سال تا همین امروز آرام آرام کنشهای اجتماعی را تجربه کرده و پس از این هم بروز آنها در عرصههای تصمیمگیری بر شکلگیری نهادهای تصمیمساز اثرگذار است. شاید پیشتر در مواجهه با طیف گستردهای از طرفداران امیر تتلو که اتفاقا متشکل از دهه هشتادیها بودند، نام این نسل در اذهان تکرار و پشتبند آن قضاوت میشد. فارغ از این خواننده و هیاهوهای پوچ و ناتمامش، باید از مدیران فرهنگی و مسئولان آموزشی پرسید که تاکنون چقدر ظرفیتها، علایق و خواستهای دهه هشتادیها محل توجهشان بوده؟ چقدر در محاسبات و مناسبات مدیران، دغدغهها و اهداف این نسل جوان دیده شده و مورد توجه قرار گرفته است؟ امیر تتلو حتی میتواند یک کلید واژه برای باز کردن یک مساله باشد. دهه هشتادیها اساسا چه موسیقی گوش میکنند و چقدر از آن تاثیر میگیرند؟ اصلا آیا کسی برای جامعه هدفی که دهه هشتادیها باشند موسیقی تولید کرده؟ مقدمهای که در ادامه میتواند تکههای دیگری از جورچین مرتبط با علایق و روزمره این نسل متشکل از بازی، فیلم، کتاب، مد، روابط و ... را به فراخور سبک زندگی آنها را جور کند.
از تتلو تا BTS!
موسیقی بخش جداییناپذیر زندگی دهه هشتادیها و یک وسیله برای نسلی است که اجازه ندارد سبک زندگی مورد علاقهاش را انتخاب کند و همواره به او تحمیل میشود. وسیلهای که این نسل حالا یاد گرفته تا در آن خود را پیدا کند. شاید میان متولدین دهه هشتاد کمتر علاقمندان به موسیقی سنتی یا حتی پاپ پیدا کنید. با اینحال یافتههای میدانی ما حکایت از آن دارد که ترانههای غیرفارسی و موسیقی رپ و ترانههایی که توسط بندهای موسیقی خوانده میشوند در این نسل بیشترین شنونده را دارند.
اما از میان خوانندگان ایرانی، امیر تتلو شاید شاخصترین خوانندهای باشد که بیشتر هوادارانش را دهه هشتادیها تشکیل میدهند. پرستش متولد سال ۸۱ است. وقتی از او میپرسم «چرا تتلو؟» پاسخ قابل انتظاری میدهد؛ «خودم را در ترانههایش پیدا میکنم»!
شباهت با تتلو باعث میشود درکش کنیم!
پرستش برخلاف باوری که نسبت به زنستیزی ترانههای تتلو وجود دارد میگوید: «اتفاقا تتلو میخواهد زنها و دخترها را قوی بار بیاورد. اینکه تاکید میکند ورزش کنید و یا وگن(گیاه خوار) شوید گویای این تفکر اوست. کسانی که هوادار او هستند هم طبیعتا از او الگوبرداری میکنند».
نظر پرستش را درباره فحاشی تتلو به هوادارانش میپرسم. جوابش غافلگیرم میکند: « شما ندیدید پدر یا برادری از سر دلسوزی یا نگرانی به فرزند یا خواهر و برادرش فحش بدهد؟ این یعنی دوستشان ندارد؟ تتلو برای هوادارانش حکم همان پدر یا برادر را دارد. شاید حالا شما بخندید یا برایتان عجیب باشد اما کسی که در شادترین یا غمگینترین دوران زندگی با آهنگهایش کنارمان بوده این حق را دارد که به دلیلی که آخرش صلاح خودمان در آن است گاهی توهینی هم بکند. این چیزها در یک خانواده عادی است».
او ادامه میدهد: «تصور کنید مجبور شوید تمام آهنگهایتان را با اسپانسری خودتان آن هم در یک کشور غریب منتشر کنید. پاسپورتتان تمدید نشود. از ایران تهدید شوید. در خارج از ایران مورد فحاشی و تهدید قرار بگیرید. هم خودتان هم خانوادهتان. حتی به قبر پدرش هم رحم نکردند. خب از این آدم چه چیز باقی میماند؟ فحش ندهد؟ اعتراض نکند؟ وقتی به عنوان یک هنرمند که هم ترانه مینویسد هم آهنگ میسازد از کشور خودش رانده شود، زیر این همه فشار به این فکر میکند حین عصبانیت ادب رعایت کند؟ تتلو یک جور عین خود ماست. شاید این شباهت منجر به درک شده. هرچند برای بقیه عجیب باشد».
احتمالا نگارنده نیز جز همین «بقیه»ای است که پرستش به آنها اشاره کرده. «بقیه»ای که نمیداند کمبود در موجودیت و مسئولیت نقشهای یک خانواده که منجر شده یک دختر ۲۰ ساله، قبول کند از امیر تتلو به عنوان یک فردی که عضو خانواده تعریفش میکند، به قیمت یک دلسوزی واهی، فحش بخورد را چگونه با واژهها تصویر کند!
کیپاپ و حسرت یک کنسرت
«کاش اصلا کرهای بودم»! این را میگوید و خود را محکم روی صندلی جابجا میکند. خواست جملهاش را کامل کند: آخه ایران...، اما گوشیاش زنگ میخورد. آن را از جیب سمت چپ کولهاش، بیرون میکشد. ۷ چشم بادامی روی قاب گوشیاش نقش بستهاست. تند و تند تلفنش را قطع میکند و ادامه میدهد: «من بالاخره یه روز از ایران میرم کره. شما نمیدونید توی اون کنسرتا چه خبره!» یک قاب عکس از کیفش میکشد بیرون. من هم سعی میکنم در این آشفته بازار چشمها و رنگها تشخیص دهم که این چهره با کدام یک از آنهایی که روی قاب گوشیاش است تطابق دارد. قاب را حاضر کرده که با خودش به کنسرت ببرد و امضا بگیرد. او حرف میزند و من دارم به سقف آرزوهای او فکر میکنم: تنها یک کنسرت... همین!
میگوید: «خودم را مانند اسمم میدانم، رها. اسمم را خیلی دوست دارم، دلم میخواهد مانند اسمم درحال راه رفتن و سفر باشم. اولین جایی هم که میروم کنسرت BTS است».
اسمش رهاست. ۱۹ ساله است و خود را یک کیپاپر میداند. رها درباره دلیل گرایشش به کیپاپ میگوید: «کیپاپ خلاصهای از تمام چیزهایی است که نسل ما ندارد. مهمترینش شادی است. انگیزه است. معنی آهنگهای BTS را بخوانید. امید به زندگی، امید به آینده، امید، امید... رقص، رنگ، نور، محبوبیت، شادی. کیپاپ اینهاست. طرفداری از اینها چیز عجیبی نیست.»
تا پیش از این طرفداری را صرفا به عنوان بخش مهمی از سازماندهی به هویت افراد در جهان مجازیشده تصور کرده بودم. این طور که در جهانی که تکثیر زرق و برق و لرزش در ارزشها عنصر محوری آن است، دنیای طرفدار دنیایی است کاملا ساختاریافته با قراردادها، تعاملات و سلسلهمراتب قدرت، کاربستهای مقدسسازی مخصوص و تقسیماتی که طرفداران بین خود و دیگریِ غیرطرفدار قائل میشوند!
دهه هشتاد و موسیقی خیابانی
شاید کمتر پیش بیاید که در پلیلیست یک دهه هشتادی، موسیقی سبک رپ پیدا نشود. شایان متولد سال ۸۲ آرزو دارد یک روز رپر شود. او میگوید: «به خاطر نگاهی که به موسیقی رپ در جامعه وجود دارد، هدف من که رپر شدن است، یک خواسته پنهانی از خانواده و حتی محیطی است که در آن زندگی میکنم. اصلا چه ایرادی دارد تا از موسیقی رپ که ذاتی اعتراضی دارد، در جهت بیان مشکلات و دردها استفاده کنیم؟ چرا نمیگذارند مردم با موسیقی رپ اعتراض کنند، کاری که در تمامی دنیا مرسوم است؟ این ظرفیت موسیقی است و ما از آن استفاده نمیکنیم و مدام مردم را به موسیقیهای قدیمی و کلاسیک ارجاع میدهیم، به این دلیل که در ذهن ما حک شده موسیقی خوب یعنی سنتی! خب همسن و سالان من درک متفاوتی نسبت به موسیقی دارند. متناسب با خواستههای نسل ما اصلا چه موسیقی دیگری ساخته شده که بتوان گوش کرد؟ چه کتابی؟ چه فیلمی؟ گاهی فکر میکنم ما نسل فراموششدگانیم»!
پرستش، رها و شایان، از جای دیگری نیامدهاند. غریبه نیستند، همین جا در همین محلهها، همین کوچهها، زیر سقف همین خانهها زندگی میکنند. نسلی که نه میتواند خود را در موسیقیهای مطرح و خاطره ساز چند دهه قبل پیدا کند و نه اصوات اینروزها روح جستوجوگرش را ارضا میکند. از سوی دیگر در جای خالی تولید محتوای موسیقی برای دهه هشتادیها، طبیعی است خودشان از میان گزینههای ناچیزی که وجود دارد برای خود سبک موسیقی انتخاب کنند و در سایه محدودیتهای مالی و روانی و اجتماعی موجود طرفدار بیچون و چرای آرتیستهای این سبکها شوند. خود را به آنها نزدیک ببینند و سبک فکری و زندگیشان تحت تاثیر این نزدیکی تغییر کند. هرچند از سیستمی که نشان دادن آلات موسیقی را در رسانه ملیاش فاجعه میداند، نمیتوان انتظار آموزش موسیقی اصولی و درست در مدارس و تولید محتوای موسیقی برای ردههای سنی مختلف داشت. اما امید میرود امروز که دهه هشتاد در میانه میدان مورد قضاوت و تحلیل است، پیش از هر چیز فکری به حال نیازهای فرهنگی و اجتماعی سرکوب شده در این نسل بشود.
این خبر تکمیل میشود
پیجر همه جا، از اتاق کودک تا میز کافه و رستوران
در گفتوگوی فراز با «علی بهشتی نیا»، کارشناس آموزشی بررسی شد
عبدالجبار کاکایی در گفتوگو با فراز:
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک